پس از آن، امام قافله را حرکت داد و لشگر حرّ نیز سایه به سایه، امام را تعقیب میکرد. در روز چهارشنبه بود که به سرزمین نینوا رسیدند. ناگاه اسب امام از حرکت باز ایستاد. یاران هرچه کردند اسب حرکت نکرد. به ناچار اسبی دیگر آوردند اما آن نیز حرکت نکرد. هفت اسب عوض کردند ولی هیچکدام حتی یک گام از آن موضع جلوتر نرفتند. امام جون این واقعهء شگفت را دیدند رو به افرادی که آن منطقه را میشناختند کرده و فرمودند: «نام این سرزمین چیست؟» عرض کردند: نینوا. امام فرمود: «آیا نام دیگری نیز دارد؟» عرض کردند: غاضریه. فرمود: «نام دیگری؟» گفتند: کربلا. در این هنگام اشک در چشمان امام ظاهر شد، آهی کشید و فرمود: «دشت اندوه بلا! به خدا سوگند اینجا جای ریختن خونهای ما، هتک حریم ما و محل شهادت مردان ما و ذبح کودکان ما و اسارت زنهای ماست. به خدا سوگند همین جا عاشقان حق قبرهای ما را زیارت کنند. این همان نویدی است که جدّم رسول خدا به من داده و در فرموده او خلاف نیست. پدرم علی نیز در عبور خود به صفین – که من نیز همراه او بودم – در همین مکان توقف نمود و از نام آن پرسید. چون از نام آن خبر دادند گریست و فرمود: همین جاست محل کاروان آنان و همینحاست محل ریختن خونهای آنان...»